*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

زندگي نامه شهيد سيد صادق(فريدون) حسيني ايمني

 

 

شهید سید صادق(فریدون) حسینی ایمنی فرزند حاج امین(ره) در اولين روز نوروز سال 1344 هجري شمسي كه مصادف با ماه مبارک رمضان نيز مي شد در شهر قائم شهر، به عنوان فرزند پنجم خانواده، قبل از برادرش محمد و خواهرش فاطمه به دنیا آمد.

 

اهل خانه در منزل، او را فریدون خطاب می کردند. بعد از مدتی خانواده براي سكونت عازم شهر رشت مي شوند و بعد از چند ماهی دوباره به روستای ایمن آباد باز مي گردند.

 

سيد صادق در روستا دوره ابتدایی را به پایان می رساند و از شاگردان متوسط کلاس بود، و به علت علاقه به کار از مدرسه بیرون آمده و جذب بازار کار در شهر بابل مي شود. البته گاهي اوقات به پدرش كه با ميني بوس مسافران جاده بابل به آمل را جابجا مي كرد به عنوان شاگرد به ايشان كمك مي كرد. بعد از مدتی و در سن 16 سالگي برای کار به تهران رفته و در رستورانی واقع در خيابان بهارستان مشغول کار می شود.

 

 شهيد سيد صادق ، سمت راست عكس ، ريف دوم نيمه ايستاده ، نفر دوم

 

 

با رسیدن به سن قانونی خدمت مقدس سربازی، به خدمت اعزام می شود. دوره آموزشی را در شهر چهل دختر شاهرود به همراه، شهيد عباس اميني ايمن آبادي، سيد حجت اله حسيني ايمني و حيدر قلي نيا، به پایان مي رساند، هنگام تقسیم نیروها، به لشگر زرهی رزمی 77 خراسان اعزام مي شود، و به علت بدن ورزشی و چابکی به عنوان " آرپی چی زن" انتخاب مي گردد.

 

 

 شهید گرامی در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر شرکت داشت و به خاطر شلیک بيش از حد گلوله آرپی چی، خون از گوش های مبارکش جاری مي شد. بعد از فتح بيت المقدس برای مرخصی به روستا آمد.

 

یکی از کارهای شاخص سيد صادق حسيني در جبهه، هنگام اوقات فراغت، تمرین ورزشهای رزمی و تمرین با نانچکو برای هرچه آماده تر شدن، در مقابل نیروهای بعثی عراق بود.

 

 

 

از آرزوهای شهید سيد صادق این بود که  دوست داشت فامیل هایش او را به هنگام مرخصی رفتن به عنوان سرباز به خانه شان دعوت کنند. (البته این آرزویش برآورده نشد). تنها فامیلی که او زیاد به آنجا می رفت خانه عمه اش (همسر مرحوم علی علیجان زاده) بود كه با فرزندش کیومرث زیاد مأنوس بود. به بچه های کوچک و برادر زاده ها بسیار علاقه مند بود و به آنان عشق مي ورزيد.

 

آخرین باری که مرخصی مي آيد، به همراه خانواده، شام منزل برادر بزرگش سيد رضا حسيني مهمان بودند، صبح روز بعد که می خواست با خانواده خداحافظی کند به خواهر یا مادرش گفت:

 

 " این آخرین دیدارماست(رفتم زنده برنمی گردم) چون اوضاع جبهه آرام نیست و احتمالا" عملیات در پیش داریم."

 

 از روستا به تهران میدان امام حسین به منزل دامادش سيد جعفر حسینی رفت تا هم دیداری باشد و هم نوزاد آنها را که چند روزی از تولدش نگذشته بود ببیند و صبح هم با قطار راهی اندیمشک و منطقه جنگی شود.

 

متأسفانه پاسی از شب نگذشته بود که خواهر زاده اش حالش به هم می خورد به دکتر می برند و خبر فوتش را برایش می آورند. سيد صادق كه عاشق و شيفته بچه هاست با حال آشفته و قلب پر از اندوه، صبح آن شب عازم منطقه جنگی می شود.

 

 نامه ي شهيد سيد صادق حسيني به دامادش سيد جعفر

 

 

نامه سيد صادق حسيني در آخرین بار بعد از مرخصی به تأخیر مي افتد و اهل خانه نگران مي شوند، چون بعد از چند روز از رفتنش نامه اش مي رسيد، تا اینکه این تأخیر به یک ماه رسید.

 

 ارتباط تلفنی و تلاش های خانواده به جایی نرسید تا اینکه بعداز ظهر يكي از روزهاي ماه مبارک رمضان، مرحوم میرنظرحسینی و مرحوم رشید کیانی از نزدیکان خانواده سيد صادق به طور غير منتظره به منزل سيد رضا(برادر بزرگ شهید) مي آيند و به سيد رضا مي گويند: فریدون آمد؟  ايشان پاسخ داد: نه ، باید همین روزها بیاید تأخیر كرده است. گفتند: می توانی همراه ما جایی بیایی؟ سيد رضا بیشتر شک مي كند.

 

 با هم به سردخانه بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل می روند، سيد رضا حال مناسبی نداشت اضطراب سراسر وجودش را فراگرفته بود و بدنش می لرزید. مسئول سردخانه، کشوی اول را باز کرد و گفت: این جنازه را می شناسی؟ سيد رضا با نگاه به فريدون كه سالم سالم بود مي گويد: آري برادرم است!

 

 

اهل خانه همه در منزل شهید جمع شدند و منتظر پدر هستند،  پدر با مینی بوس بین جاده بابل چالوس مسافرکشی می کرد. حاج سيد امين تا دیر وقت نیامد بعد معلوم شد تصادف کرده و همچنین به طریقی خبر شهادت فرزند را دریافت کرده و دیگر نای آمدن به منزل را نداشت.

 

عملیاتی که در منطقه ابوغُریب جنوب کشور شده بود مواضع عراقی ها فتح شده و شهید و همرزمانش به موضع جدید پیشروی و مشغول ساختن سنگر کو چک انفرادی شدند که در این میان صدای ضعیفی از شهید سيد صادق شنیده مي شود، بعدِ آن سکوت ، و سپس به سمت پشت مایل مي شود.

 

هم رزمانش دیدند صادق بی حرکت شده مشکوک شدند به سراغش آمدند، دیدند کالیبر عراقی ها پشت سرش را آسیب جدی رسانده و بیشتر پیراهنش از قسمت پشت خونین شده است. این حادثه در  بيستم ارديبهشت سال 1365 اتفاق مي افتد و سيد صادق حسيني ايمني به درجه والاي شهادت مي رسد.

 

در همین اوضاع و احوال از طرف فرماندهی دستور عقب نشینی صادر می شود که همرزمان شهید با سختی تمام او را به پایین قله آوردند و تمام وسایل شهید بالای قله جا مي ماند.

 

اهالی دلسوز و شجاع و ولایت مدار و یاوران حسین(ع) با کمک خانواده شهید، شهید عزیز را با همان لباس خونین در کفن يكسره قرار داده و پس از برگزاري مراسم با شكوه تشييع پيكر مطهر شهيد در بابل و سپس در روستای ایمن آباد در گلزار شهدای روستا، واقع در محوطه مسجد جامع، كنار سومين شهيد روستا يعني شهيد احسان ابراهيمي به خاك سپرده مي شود تا شاهدی بر مجاهدتش در عصر غیبت حضرت ولیعصر (عج) باشد.

 

 

 

شهيد سيد صادق حسيني قبل از شهادتش به خانواده اش پيشنهاد داد كه براي ازدواجش پا پيش بگذارند. برای همین خانواده، دختر مؤمنه ای از منطقه پازوار بابل را، برایش نشان کردند و حتی مقدمات کار پایان یافت، اما با بردن نامه مراسم شهید برای خانواده عروس، در بهت و حیرت قرار گرفتند و امیدشان به غم و اندوه تبدیل گشت.

 

البته لازم به يادآوري مي باشد وصيت نامه اي از شهيد سيد صادق حسيني ايمني به دست خانواده نرسيد.

 

در سال 1367 در مراسم دومين سالگرد شهید سید صادق حسيني ايمني كه از سوي خانواده برگزار شد، مصادف شد با  سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)، لذا از هم نامی شهید عزیز با امام ششم شيعيان، این پیشآمد را مبارک دانسته و سنگ بنایی شد تا مراسم و یادواره 15شهید روستاي ايمن آباد و كروكلابصورت جمعي هر ساله در چنين روزي برگزار شود.

 

  

شعر زير بر سنگ مزار شهيد، حك شده است:

 

من نبودم کربـلا،  یـاری کنـم برجـدّ خـود                      تا که باشم پای بند بر عهد و برپیمان خود

مثل جدّخود حسین، میدان جنگ گشتم شهید            تا که باشم درقیامت، پیش زهرا رو سفید

 

 

روحش شاد و يادش مانا

يادمان باشد فراموششان نكنيم

آرامش ديروز و امروز ما، حاصل جانفشاني شهيدان است.

 

 

 

 

 

 

 

 

تهيه و تنظيم: منوچهر علي طالب بابلي

 


ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20