*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

جانباز سرفراز سيد علي حسيني ايمني

 

موج انفجار، شيميايي، اصابت تركش به سر، دست ، پا و زانو(جانباز 45%)

 

 

سيد علي حسيني ايمني فرزند ميرنظر، متولد دهم آذرماه 1343 از روستاي ايمن آباد بابل است.

 

ايشان در سال 1351 وارد دوره ابتدايي در دبستان دولتي امين آباد و كروكلاي آنزمان مي شود و تا كلاس پنجم ابتدايي به تحصيل مي پردازد.

در سال 1360 در سن هفده سالگي به سپاه بابل مي رود تا براي ثبت نام اقدام كند. اما اصل شناسنامه دست پدر است و اجازه حضور در جبهه را به او نمي دهد.

سيد علي فتوكپي شناسنامه را با رايزني از مدير مدرسه آنزمان، براي چند ساعت قرض مي گيرد و با فتوكپي روي آن براي ثبت نام اقدام مي كند. اما عكسدار نبودن شناسنامه حكايتي ديگر را،  برايش به دنبال دارد.

 

سيد علي حسيني عكسي را بر محل الصاق عكس در فتوكپي شناسنامه مي نهد و دوباره فتوكپي مي كند. اما نداشتن مُهر بر عكس شناسنامه، او را از عشق به حضورش در جبهه دلسرد نمي كند. براي  مُهر شناسنامه، سكه اي دو توماني را برمي دارد و با جوهر خودكار، جوهري مي كند و بر روي عكس  مي نهد و دوباره از روي آن كپي مي گيرد تا شرايط حضور او در جبهه با توجه به مخالفت خانواده صورت گيرد.

 

سيد علي موفق به ثبت نام مي شود و دوره آموزشي كوتاه 15 روزه را در قصر سابق بابل، يعني دانشگاه علوم پزشكي فعلي سپري مي كند. سپس به پادگان آموزشي المهدي چالوس مي رود و سه ماهي در آنجا، دوره آموزشي اش به طول مي انجامد.

 

ايشان در اسفندماه 1360 پس از مرخصي يك هفته اي به مريوان در كردستان اعزام مي شود تا در خط مقدم جبهه براي دفاع از مرزوبوم كشور، فعاليتش را آغاز كند.

 

پس از پايان ماموريت سه ماهه از كردستان به روستا بر مي گردد و پس از 15 روز به پادگان شهيد بهشتي اهواز لشكر ويژه 25 كربلاي مازندران، ماموريت سه ماهه اي را با عنوان جانشين گروهان پشت سر مي گذارد.

 

 

سپس براي مرخصي به روستا مي آيد كه پدر مانع از رفتنش مي شود و به او مي گويد كه طي اين مدت تكليفش را ادا نموده است. سيد علي به احترام پدر ، مدتي را در روستا مي ماند و به عنوان نگهبان يكي از بانك هاي بابل، مشغول خدمت در ديارش مي شود.

 

در دوم اسفندماه سال 1362 با پيام امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و پير و مراد رزمندگان به طرح لبيك، لبيك مي گويد و دوباره روانه خط مقدم جبهه مي شود و به دهلران مي رود و در عمليات والفجر6 به عنوان نيروي داوطلب شركت مي جويد.

سيد علي حسيني كه به همراه حسينعلي هاشمي(غلامحسين) و شهيد سيد رحيم هاشمي و سيد عباس هاشمي (علي گدا)  در عمليات شركت مي جويد بر اثر موج انفجار مجروح مي شود.

موج انفجار او را به هوا بلند نموده و بر زمين مي كوبد. سيد علي حسيني كه ديگر ناي بلند شدن نداشت توسط شهيد سيد رحيم هاشمي به سمت آمبولانس حمل مي شود. سيد علي به اوپيشنهاد مي دهد كه با او همراه باشد تا دوباره با هم برگردند، اما سيد رحيم نمي پذيرد و در همان عمليات مفقودالاثر مي شود. سيد عباس هاشمي نيز مجروح مي شود و در آمبولانس كنار سيد علي قرار مي گيرد.

 

سيد علي پس از مدتي بهبود مي يابد و دوباره به جبهه مي رود و در عمليات هاي مختلفي شركت مي جويد از جمله خيبر، فاو ، كربلاي4 و اواخر سال 1365 در عمليات كربلاي5 در شلمچه، كه طي اين عمليات ها تركش به سر، دست، پا و زانوي او اصابت مي كند و در عمليات خيبر نيز شيميايي مي شود.

 

 

برادر جانباز سيد علي حسيني  كه لحظه شهادت سيد نقي حسيني در عمليات كربلاي4 در چهارم ديماه سال 1365 كنارش بود عنوان مي كند:

 

پس از اصابت گلوله كنارش رفتم هنوز نفس مي كشيد. زير سرش را گرفتم كه ديدم نفس آخرش را كشيد و شهيد شد. شلوارم خوني شده بود فكر كردم خون سيد نقي است اما خودم مجروح شده بودم و خبر نداشتم. به هر زحمتي بود زير بازويش را گرفتم و دراز كش و سينه خيز تا مسافتي او را  همراه با خود كشيدم كه ديدم ديگر نمي توانم.

سيد نقي جوان سبك وزني بود اما انگار آن لحظه وزنش دو برابر شده بود. چون دستور عقب نشيني داده بودند عراقي ها به ما نزديك شده بودند  و  خودم مجروح ، چاره اي نداشتم با آن وضعيت نامناسب، خودم را به سمت عقب بكشم.

آن منطقه به سرعت به دست عراقي ها افتاد و دو سالي طول كشيد تا منطقه را دوباره پس بگيريم. اما متاسف بودم از اينكه نتوانستم پيكر مطهر سيد نقي را  به روستايمان و به پدر و مادر چشم انتظارش برسانم.

 

 

 

 

سيد علي حسيني ايمني تا آخرين روزهاي باقي مانده از جنگ يعني در سال 1367 و پذرش قطعنامه 598 شوراي امنيت در جبهه حضور دارد و بطور كلي 45 ماه از عمر خود و بهترين دوران زندگي اش را در جبهه مي گذراند و با 45 درصد جانبازي، شرايط جسمي خوبي ندارد سرماي هوا دردش را افزايش مي دهد و شيميايي شدنش همواره او را آزار مي دهد و با مصرف دارو و قرص هاي مسكن  كه همچنان هركجا همراه اوست، به زندگي اش ادامه مي دهد.

 

سيد علي حسيني ايمني پس از جنگ در بيمارستان شهيد يحيي نژاد بابل مشغول به كار مي شود و سپس به خاطر شرايط سخت كاري به دانشگاه علوم پزشكي بابل منتقل مي شود و با بالا رفتن سن و افزايش دردهاي جسمي ناشي از جراحت جنگ، به عنوان بازنشستگي حين خدمت جانبازان، زندگي اش را سپري مي كند.

 

 

 

 

جانبازان شهيدان زنده اند

به يادشان باشيم و احترامشان كنيم

آرامش ديروز و امروز ما، حاصل جانبازي همين جانبازان است.

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20