*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

خاطرات ديگران از شهيد احسان ابراهيمي ايمني

مير نبي هاشمي كرويي(مرحوم غلامحسين)

 

من و احسان و باب اله رسولي فرزند حاج شريق بسيار صميمي بوديم. هميشه با هم بوديم . احسان بسيار ساده و پاك و دوست داشتني بود. احسان اول شب مي خوابيد يعني زمستان از ساعت شش و نيم تا هفت ميخوابيد و ما در اين ساعت كمي اذيتش مي كرديم و خوابش را تلخ مي كرديم جالب بود وقتي بيدار مي شد دنبالمان مي كرد و گلايه پيش مادر مي برد. آنزمان خانه ها ديوار و درب قفل شده نداشت و همه با يك يا الله وارد خانه هم مي شدند.

يادم مي آيد  وقتي باب الله رسولي و روح اله هاشمي(نعمت اله) و احسان ابراهيمي  كه تقريبا" همه پانزده ساله بوديم  و همه عضو بسيج فعال. آنزمان بايد نامه اي از بسيج محل مي گرفتيم تا اعزام مي شديم. حاج نقي به ما اجازه اعزام نداد بهرحال با اصرار  همه نامه هايمان را از حاج نقي گرفتيم. بچه ها همه نامه ها را باز كردند به من اصرار كردند كه تو هم باز كن و  من گفتم درست نيست و اين كار را نكردم. با اصرار نامه را روح اله و با ب اله باز كردند و حاج نقي طوري نوشته بود كه غير از احسان هيچكدام از ما شرايط حضور در جبهه را پيدا نكرديم. احسان رفت و شهيد شد و بقيه ما سه سال بعد رفتيم جبهه.

احسان درسش خوب بود و خوب فوتبال بازي مي كرد. حرف نامربوط از دهانش خارج نمي شد. با اينكه خيلي او را ناراحت مي كرديم اما به دل نمي گرفت و مثل كودكان كه مي گوييند قهر قهر تا قيامت قيامتش به يكساعت هم نمي رسيد.

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
0 # مهدی قاسمی در تاریخ: پنج شنبه 01 آبان 1393 ، ساعت 01:08 ق ظ
تو تیم فوتبال نوجوانان روستامون شهید احسان دفاع چپ بود و نقی نجفی و میرنبی دفاع وسط و راست. یادمه خدا بیامرز تو اکثر بازیها تو محوطه جریمه ما پنالتی می داد و از این بابت قبل از هر بازی بچه ها بهش خیلی سفارش می کردند که جان مادرت باز تو این بازی دوباره پنالتی نده، ولی بازم تکرار میشد. هر وقت هم پنالتی میداد، وقتی بچه ها با عصبانیت بهش نگاه می کردن، با قیافه حق به جانب می گفت، ای من چیکار هکنم؟ و این جمله اش رو همیشه تکرار می کرد.
تو اون تیم رویایی، شهید احسان دفاع چپ و شهید خلیل هافبک وسط و حاج باب اله فروارد تیم بودند.
روح هر دو شهید عزیز شاد و یادشون گرامی
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20