خاطراتي از شهيد رمضان كريمي ايمني
حاج محمدرضا كريمي ايمني( برادر زاده شهيد رمضان كريمي)
بنده و شهيد رمضان كريمي از دوران كودكي باهم بوديم حتي در قائمشهر در كفشدوزي كه باهم كار مي كرديم تا آموزشگاه رانندگي آمل و تا دوران دفاع مقدس.
كوچكترين اشكال اخلاقي و شرعي از ايشان و خانواده اش نديدم و واقعا" او لياقت شهادت را داشت. خمس و زكات و سهم امام را دقيقا" محاسبه و پرداخت مي كرد.
از بعد اخلاقي و حسن خلق، انسان منحصر به فردي بود و كسي با او روبرو مي شد مجذوب برخورد و اخلاق نيكويش مي شد.
مثلا" بنده ي خدايي بود كه تُرك زبان بود. در سال 1335 كه در قائمشهر كفاشي داشتيم براي كمك، پيش ما مي آيد. شهيد رمضان كريمي به او آموزش كفشدوزي مي دهد، استادش مي كند بدون دستمزدي، برايش مغازه اي اجاره مي كند تا به كسب درآمد بپردازد.
يادم مي آيد چون خودم عضو كميته انقلاب اسلامي روستا بودم و راننده ميني بوس و در جاده آمل به بابل كار مي كردم و پايه يك داشتم، با اينكه اوقات فراغت در فعاليت هاي پشت جبهه فعاليت مي كردم، ايشان مرا مجاب كرد كه در جبهه ها حضور پيدا كنم. مي گفت پاي اسلام در ميان است بويژه نيازي كه جبهه به رانندگان دارند و به سفارش و پافشاري ايشان مدتي را به عنوان راننده در سپاه چالوس حضور يافتم و كارم جابجايي كالا در جبهه بود. او از اين بابت بسيار شاد شده بود كه توانست رضايت مرا جلب كند.
ايشان هر وقت به روستاي ايمن آباد مي آمد در منزل من سكونت مي كرد و به تمامي بستگان دور ونزديك با اينكه وقت نداشت سر مي زد و دم در احوالپرسي مي كرد و رعايت مسايل شرعي را گوشزد مي كرد.
ايشان در محله چاكسر آمل در مسجد مسلم ابن عقيل به نماز مي رفت. در صورت نبودن روحاني، هنگام اقامه نماز، نمازگزاران به ايشان اقتدا مي كردند. بسياز پاك و مقيد به مسائل اخلاقي و ديني و انساني بود و واقعا" شهادت لياقت او بود و اگر راهي جز شهادت را طي مي كرد، سزاوارش نبود.
**********************************************