*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

تاثيرات اجتماعي فهم نادرست از دين

 

 

دین، آیین، کیش یک جهان بيني و مجموعه‌ای از باورها است که می‌کوشد توضیحی برای یک رشته از پرسش‌های اساسی مانند چگونگی پدید آمدن اشیا و جانداران و آغاز و پایان احتمالی چیزها، و چگونه زیستن ارائه دهد. ادیان فراعقلی اند، یعنی بخش‌هایی از آن مستقل از عقل و بر مبنای عشق و اعتقاد است.

شمار دین‌ها در میان انسان‌ها بسیار زیاد است و این ادیان توضیحات بسیار متفاوت و داستان‌های پرشماری را در راه کوشش برای یافتن پاسخ به معماهای یاد شده مطرح می‌کنند.

 

و اما تبلیغات، به معنای مجموعه اعمال گفتاری، نوشتاری، رفتاری و تصویری است که به منظور نفوذ و تاثیر گذاری در شخصیت، افکار، عقاید و احساسات مخاطبان سازماندهی می شود و برای جهت بخشیدن به آنان در راستای هدف و مقصدی مشخص، هویت پیدا می کند. تبلیغات در بینش و فرهنگ ديني، بويژه دين اسلام، از جایگاه رفیع و ویژه ای برخوردار است. لذا در تقويم ملي كشورمان اول تيرماه را به مناسبت تاسيس سازمان تبليغات اسلامي، روز تبليغ ديني نامگذاري كرده اند.

 

 

 

در روستاي مان ايمن آباد نيز روحانيون زيادي از سال 1342 تا به حال، در ماه مبارك رمضان به روستاي مان آمدند و چه بسا تعدادي از آنها پس از چند روز جايشان را به روحاني ديگري داده اند. امري كه در روستا هاي كشور اصولا" كمتر سابقه دارد. و اين نشان از آگاهي مردم در انتخاب و پذيرش روحاني مورد نظرشان است كه بابت اين مهم، هزينه پرداخت مي كنند. مردم روستا بر اين باور بودند كه سخنان او امروزي نيست و برداشت شخصي خودش را از دين مطرح مي كند. افراطي گري در سخنانش هويداست و در مجموع حرف چنداني براي گفتن ندارد و يا بيشتر گرايش سياسي دارد تا بيان مسائل ديني و احكام شرعي.

 

به مناسبت ايام، مطلبي را از سايت تبيان با موضع تاثيرات اجتماعي فهم نادرست از دين و پيامدش تبليغ آن، به قلم مصطفي ملكيان، از نظر مي گذرانيم.

 

 

مصطفی ملکیان متولد ۱۳۳۵ در شهرضا فیلسوف ،و روشنفکر ایرانی است. پژوهش‌های او عمدتاً در حوزه اخلاق، دین، فلسفه دین، معنای زندگی، روان‌شناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت از مهم‌ترین نظریات اوست.

 

 

 

به نظر آقای ملکیان، دین بر تحول درونی تاکید دارد و آن را منشا تحول بیرونی می داند.

 

بدفهمی هایی که از دین صورت می گیرد عبارت اند از:

1 . دین داری را به معنای مالکیت حقیقت بگیریم

2 . تعبد

3 . تلقی صرفا منطقی از بحث توحید

4 . حجره حجره کردن دین و خلاصه کردن آن در یک یا چند حجره

5 . مطلوبیت ذاتی قائل شدن برای عبادت و

6 . بی صداقتی.

 

این بدفهمی ها منشا رفتارهای نادرست اجتماعی است.

 

یکی از نکاتی که همه ادیان و مذاهب بر آن تاکید کرده اند، آن است که:عالم بیرون دگرگون نخواهد شد، مگر اینکه قبلا عالم درون دگرگون شده باشد. هرگونه دگرگونی در عالم بیرون متوقف است بر دگرگونی در عالم درون. این نکته مورد اجماع همه ادیان و مذاهب جهانی است.

 

به لسان ملموس تر و محسوس تر، در ظرف زندگی فردی، که محل بحث امروز من نیست، و نیز در ظرف زندگی جمعی، که بحث امروز من حول آن است، امکان ندارد در زندگی بیرونی تان دگرگونی حادث شود، مگر اینکه در ظرف درون تان دگرگونی حادث شده باشد.

 

این نکته را اگر بخواهیم به لسان فنی تر بیان کنیم - یعنی به لسان کسانی که در باب تغییرات اجتماعی سخن می گویند - باید بگوییم که به لحاظ دگرگونی های اجتماعی، روان شناسی بر جامعه شناسی مقدم است.

 

اگر این دو را به درستی فهم نکنیم، در ظرف زندگی اجتماعی، دست کم دو مغالطه به وجود می آید. اولین اثرش این است که در زندگی سیاست زده می شویم. مراد از سیاست را نیز دقیقا روشن کنم. شک نیست که وظیفه اخلاقی هر انسانی مداخله در امور سیاسی است. اینکه بگوییم وظیفه اخلاقی ما آن است که وارد سیاست شویم یک نکته است، و سیاست زدگی نکته ای دیگر. سیاست زدگی معلول این است که نفهمیده ایم دگرگونی بیرونی بر دگرگونی درونی متوقف است.سیاست زدگی دقیقا یعنی چه؟ سیاست زده کسی است که اعتقاد داشته باشد یگانه مشکل جامعه یا بزرگ ترین مشکل جامعه یا علت العلل مشکلات جامعه، رژیم سیاسی حاکم بر جامعه است. اگر شما به هر کدام از این سه مدعا و به هر کدام از این سه قسم معتقد باشید در این صورت، شما را سیاست زده می دانم.

 

به نظر من انقلابی ها همه سیاست زده اند. آنان نمی دانند که برای هر دگرگونی آفاقی، نخست باید دگرگونی انفسی متناظر با آن، و البته متناسب با آن، پدید آمده باشد و اگر پدید نیامده باشد، هیچ دگرگونی آفاقی رخ نخواهد داد. عدم توجه به این نکته علاوه بر سیاست زدگی به یک چیز دیگر هم میدان می دهد و آن نظریه توطئه است. مدعای نظریه توطئه دقیقا این است که همیشه دیگرانی قصد تخریب مرا دارند. حال اگر من فردم، دیگران هم افرادی خواهند بود، و اگر من یک نظام سیاسی هستم یا یک جامعه هستم، دیگران هم نظام ها یا جوامع دیگر خواهند بود.

 

این نظریه، در واقع، مرهون عدم توجه به این نکته است که هرچند در دنیا توطئه وجود دارد، اولا همه دنیا مشغول توطئه بر ضد تو نیستند، و ثانیا به فرض اینکه همه در حال توطئه بر ضد تو باشند، توفیق توطئه دیگران بر یک زمینه درونی موجود در تو متوقف است .

 

نظریه توطئه ناشی از آن است که ما توجه نمی کنیم که تا در درون آدمی چیزی دگرگون نشود، کسی نمی تواند در بیرون او چیزی را دگرگون کند. اگر همین نکته را به لسان متعارف تری بگویم، به معنای اصالت تغییر فرهنگی است. این تقدم فرهنگ بر سیاست و تقدم بر اقتصاد را نشان می دهد . مدعای بنده نیز همین بوده است، و نه تنها مدعای بنده، که یکی از تعالیم همه ادیان و مذاهب نیز همین نکته می باشد. بنابراین همه کسانی که در جامعه ما، توسعه سیاسی را مقدم بر توسعه اقتصادی، یا توسعه اقتصادی را مقدم بر توسعه سیاسی معرفی می کنند، همه به یکسان این پیام دینی را نفهمیده اند .

 

اما تغییر فرهنگی به چه معناست؟ تغییر فرهنگی یعنی تغییر در ناحیه فرهنگ ها. هر وقت در ناحیه باورهای من تغییر درونی حادث شد، ما در پی آن، دگرگونی بیرونی را شاهد خواهیم بود و این دگرگونی فرهنگی می تواند دگرگونی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را فراهم آورد .

 

بخش مهمی از باورهای جامعه ای همانند جامعه ما باورهای دینی هستند، و اگر این طور باشد آن گاه می توان ادعا کرد که سوء فهم از دین می تواند در مناسبات اجتماعی اثر بگذارد.

 

در اینجا به سوء فهم هایی که به نظر می رسد درشت تر و کلان تر باشند، اشاره می کنم:

 

الف) اولین سوء فهم از دین این است که ما دین داری را به معنای مالک حقیقت بودن تلقی کنیم، نه طالب حقیقت بودن. همه کسانی که دین داری را داشتن یک حقیقت می دانند اولا سوء فهم از دین دارند و ثانیا این سوء فهمشان تاثیر عمیقی بر مناسبات اجتماعی شان خواهد داشت.

برای روشن شدن این نکته، می توان از یک تمثیل استفاده کرد، تمثیلی که بعضی از عرفا از آن استفاده می کردند و در بعضی ادیان و مذاهب شرقی نیز آمده است:

پرتاب شدن انسان در اقیانوس یا دریای هستی. کسانی گمان می کنند که برای اینکه بتوانیم در این اقیانوس راه به ساحل ببریم، باید سوار کشتی شویم، و کسانی گمان می کنند که بر ماست که شنا کنیم .

 

متدینان در طول تاریخ متاسفانه گمان می کنند که دین داری کشتی سواری است، و نمی دانند که در واقع، نوعی شناگری است. وقتی شما دین داری را سوار شدن بر کشتی فرض کنید، این تلقی نتایج فرعی فراوانی به دنبال خواهد داشت و چنانچه تلقی تان این باشد که دین داری مانند شناگری است، به نتایج فراوان دیگری دست خواهید یافت. در اینجا به برخی از این نتایج اشاره می کنم:

 

1_ انسانی که خود را سوار کشتی می بیند بر این تصور است که کشتی سواران همه اهل نجاتند، مگر بر حسب تصادف . علاوه بر این، هم زمان تصورش بر این است که همه کسانی که سوار کشتی نیستند و روی موج ها در حال شنا هستند غرق خواهند شد، مگر بر حسب تصادف .

از این لحاظ، کسانی که تلقی شان از دین داری کشتی سواری است فکر می کنند مسلمین اهل نجات اند، مگر اینکه تصادفی رخ دهد، و آنها که مسلمان نیستند همه اهل غرقند، مگر اینکه باز تصادفی در کار باشد .

 

 

2_ وقتی شما شناگر باشید، فقط با شناکردن امید به نجات دارید، نه با هیچ کار دیگری. به عبارت دیگر، همه شناگران هم وغم واحدی دارند که همان شناگری است. اما همه کسانی که سوار کشتی هستند می گویند ما درون کشتی و نجات یافته هستیم .

 

 

3_ در کشتی، همه تعینات سرجای خود باقی می مانند. در کشتی، مهندس هنوز مهندس است، استاد دانشگاه هنوز استاد دانشگاه است و آشپز هم هنوز آشپز است و ... اما وقتی شما شناگر شدید، تمام تعینات باید کنار روند، صرفا به میزان شناگری خود باید توجه کنید .

تعلیم دین این است که باید شناگری کرد، لیس للانسان الا ما سعی × و ان سعیه سوف یری » ; (1) «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره × و من یعمل مثقال ذرة شرا یره .(2) این آیه، در واقع، بدان معنا نیست که ما مالک حقیقت هستیم.

شناگری واقعی در این دریا به معنای دست و پا زدن نیست، به معنای کاملا آرام گرفتن است. قابل ترین شناگر آن کسی است که بتواند بیش از هر کس دیگری روی آب ساکن قرار بگیرد. هرکه ساکن تر باشد، روی آب بیشتر قرار می گیرد و هرکه دست و پای بیشتری بزند، بیشتر زیر آب می رود . این نکته بدان معناست که دین داری تسلیم حقیقت بودن است، نه دخل و تصرف در حقیقت .

 

 

اینکه خود را مالک حقیقت بدانیم، باعث می شود در مناسبات اجتماعی مان، نسبت به دیگران پنج رویکرد پیدا کنیم. این پنج رویکرد پنج معضل اجتماعی ما هستند:

 

1_ خودشیفتگی (نارسیسم):

 خودشیفتگی بدین معناست که فرد یا گروه اجتماعی، بر اساس برآوردی از خود که مطابق با واقع نیست، خود را بیش از آنچه هست، برآورد می کند. به عبارت دیگر، من هرچه را در خودم هست، چه هنر چه عیب، هنر ببینم. همه ما خودشیفته ایم! به همان میزانی که خود را مالک حقیقتی به نام دین می دانیم، خودشیفته هستیم .

 

 

2_ پیش داوری:

پیش داوری یعنی پیش از آشنایی و تجربه، حکم کردن. ما نسبت به همه ادیان و مذاهب دیگر پیش داوری می کنیم. شکی نیست که در همه ادیان، یک نوع محبت عام تبلیغ می شود. محبت عام یعنی محبت به همه انسان ها. چه هم کیش و چه ناهم کیش. چه کسانی که در جرگه آیینی ما هستند و چه کسانی که در جرگه آیینی ما نیستند. اما عملا کسانی که دین را به ما القا می کنند، این کار را انجام می دهند که این محبت عام، این رحمت عام، آهسته آهسته مضیق و مضیق تر می شود تا آنجا که تنها به چند نفر اختصاص می یابد.

من به این تعبیر گاندی معتقدم ( گاندی البته از منظر دین خود، این حرف را می زد، ولی تمام ادیان به این نکته معتقدند ) که « من از گناه نفرت دارم، ولی به گناهکار عشق می روزم ». این همان نظریه محبت عام است. اما این نظریه در کجای تاریخ، در مقام عمل، به فرجام رسیده است؟ هیچ گاه. به دلیل آنکه ما خود را مالک حقیقت می دانیم و هرکه خود را مالک حقیقت بداند، نسبت به دیگران پیش داوری دارد و آنها را معاند با حقیقت می داند .

 

 

3_ تعصب:

تعصب غیر از پیش داوری است. هرچند ما معمولا این دو را به یک معنا و مترادف و نزدیک به هم به کار می بریم. تعصب یعنی نوع خاصی از وفاداری. وفاداری ای که در آن فرد وفادار گمان می کند خود وفاداری ارزش دارد، نه متعلق وفاداری .

 

 

4_ جزم و جمود (دگماتیسم):

جزم و جمود بدان معناست که میزان قطعیتی که شما نسبت به باورهایتان دارید با شواهدی که آن باورها را تایید می کنند، متناسب نباشد .

 

 

5_ بی مدارایی و عدم تسامح:

بی مدارایی یعنی اعتقاد به اینکه آنچه دیگران بدان باور دارند، در امور نظری، کاذب است و در امور عملی، خلاف اخلاق .

 

همه ویژگی های پنج گانه فوق، یعنی خودشیفتگی، پیش داوری، تعصب، جمود و عدم تسامح، به دلیل همان سوءفهم اولیه از دین حادث می شود: اینکه دین را سوار کشتی شدن تلقی کنیم، نه شناگری. اگر ما دین داری را شناگری تلقی کنیم، هیچ کدام از این پنج حالت پیش نمی آید. زیرا کسانی که شناگرند، اصلا نمی فهمند که چه کسی شناگر است و چه کسی نیست. چون همه هم و غمشان متوجه خودشان است. اما کسانی که سوار کشتی هستند می توانند به دیگران نظر کنند .

 

 

 

ب) در همه ادیان ابراهیمی پدیده ای به نام ایمان وجود دارد. اما در ادیان غیر ابراهیمی ایمان وجود ندارد. در ادیان غیر ابراهیمی، مثل آیین هندو، آیین بودا، آیین دائو، آیین شینتو و ... ، چیزی به نام ایمان وجود ندارد و به جای آن، پدیده ای به نام امید وجود دارد که غیر از ایمان است. چیزی به نام تسلیم و توکل وجود دارد که آن هم غیر از ایمان است. ایمان دقیقا به معنای تعبد نیست. دست کم ایمان، در اکثر معانی خود، غیر از تعبد است. در ادیان ابراهیمی، متدینان همان قداستی را که برای ایمان یافته اند، برای تعبد هم قائل شده اند. تعبد در واقع یک سوء فهم از دین است.

 

تعبد این صورت استدلالی است که کسی بگوید « الف ب است چونX می گوید الف ب است ». تعبد اگر این گونه باشد، هیچ گونه محمل عقلانی ندارد. یک صورت دیگری هم از تعبد وجود دارد که بسیار نادرالوجود است و اصلا لفظ تعبد برازنده اش نیست، ولی اگر تحقق پیدا کند، عقلانی است. آن صورت، این است که کسی بگوید: « الف ب است چون X می گوید الف ب است و برهان قاطعی اقامه شده است که هرچه X می گوید درست است یا سخنانی که هم سنخ « الف ب است » می باشند، اگر از Xصادر شده باشند، درست هستند ». چنین چیزی کمتر وجود دارد. با این همه من کاری به خود تعبد هم ندارم. مشکل عمده ای که در سوء فهم از دین پدید آمده، تسری دادن تعبد به اموری است که تسری دادن به آن امور درست نیست .

 

برای مثال، یک شیعه دوازده امامی باید نسبت به چهارده معصوم تعبد داشته باشد. اما آیا او حق دارد این تعبد را به نفر پانزدهم و شانزدهم و صدم و هزارم نیز تسری دهد؟ این تعبدگرایی افراطی بزرگ ترین سوء فهم از دین پس از سوء فهم اول است. دین نه تنها انسان ها را کمابیش آماده تعبد می کند، آماده این هم می کند که تعبد را به تعداد بسیار عدیده ای تسری دهیم .

 

قرآن به صورت تاریخی گفته است « اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله » یعنی یهودیان و مسیحیان روحانیون خود را علاوه بر خدا می پرستیدند. یکی از صحابه امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام - شک از بنده است - از امام می پرسد آیا واقعا علمای یهود از آنها می خواستند که شما ما را بپرستید؟ امام در جواب می گویند: اینها معامله ای را که انسان باید با خدا انجام دهد با علمای دینشان می کردند. تنها خداست که باید سخنانش را بدون دلیل پذیرفت و شما سخن هرکسی را بدون دلیل بپذیرید، او را پرستیده اید. اگر سخن روحانیون را هم بدون دلیل پذیرفتیم، در واقع روحانی پرست شده ایم .

 

اگر هم خودم و هم شما را آمیخته ای از حق و باطل بدانم، آمیخته ای از درست و نادرست بدانم، دیگر دشمنی پیدا نمی کنیم. گفت و گوی نقادانه پیدا می کنیم .

 

 

ج) اگر به تحقیق درباره همه ادیان زنده جهان بپردازیم، خواهیم دید که همه توحیدی اند; منتهی توحیدی نه به این معنا که به خدای متشخص انسان وار قائل اند. ما وقتی می گوییم دینمان توحیدی است از این گزاره چه می فهمیم؟ معنایش این است که به هر چیز دیگری شیفتگی بی قید و شرط نشان دادی، بت پرست هستی .

 

 

به نظر می رسد سومین بدفهمی که از دین داریم این است که بت پرستی و توحید را صرفا یک بحث منطقی تلقی کرده ایم. توحید را گفته ایم یعنی یک خدا در جهان وجود دارد. مانند اینکه بگوییم کره زمین تنها یک ماه دارد .

 

توحید برای بیان یک واقعیت منطقی نیامده است. بلکه برای بیان این نکته آمده که پرستش را باید تنها به خدا معطوف کرد. باید فقط حق پرست باشیم. مگر ما غیر از حق هم می پرستیم؟ یک نمونه اش را در مثال قبل گفتم. ما روحانیت پرستیم (پرستش که شاخ و دم ندارد). شما اگر بگویید فلان سخن درست است، چون فلان روحانی گفته است، روحانی پرست خواهید بود .

 

ویژگی دومی هم وجود دارد که از روحانیت پرستی بزرگ تر است و آن خودپرستی است. ما خودمان را هم می پرستیم. خودپرستی وجوه مختلف دارد که من تنها به یکی از آنها اشاره می کنم: ما عقیده خود را می پرستیم. هرکه عقیده خود را پرستید، خودپرست است، و هرکه خودپرست بود، خداپرست نیست. علامت اینکه خودپرست نیستم این است که حاضرم عقیده ام را با هر عقیده دیگر یا هر واقعیت دیگری مواجه سازم، اگر در این مصاف، حقانیت عقیده ام اثبات شد، از آن به بعد، به این عقاید پای بندم. دلیل پای بندی من این است که عقاید مذکور حق بوده اند; اگر در این مصاف، عقیده من شکست خورد، دست از آن بر می دارم.علامت انسانی که خودپرست نیست، نداشتن عقیده نیست، بلکه به مواجهه عقاید و واقعیت های دیگر رفتن است. این نکته همان چیزی است که در روان شناسان دینی آن را « دین به بلوغ رسیده » می خوانند .

 

در واقع، متدینان به دلیل تلقی ای که از دین دارند، و به دلیل قداستی که برای عقاید خود قائل اند، دیگر نمی توانند دیالوگ کنند و در جامعه ای که دیالوگ امکان پذیر نباشد، دو چیز صورت پذیر خواهد بود: فریبکاری و خشونت .

 

 

د) یکی از بدفهمی ها این است که شما دین را، که یک ساحت وسیع یکسانی است، حجره حجره کنید و سپس تمام آن را در یک حجره جای دهید . حجره حجره کردن دین یعنی چه؟ دین یک فلسفه زندگی است که باید به خورد کل زندگی ما برود، مثل روغنی که به خورد چوب می رود. دین باید همه زندگی ما را دینی کند. حالا اگر شما آمدید برای دین حجراتی درست کردید و بعد همه آن را در یک حجره خلاصه کردید، در اینجا گفته می شود که شما دین را در حجره خاصی محدود کرده اید .

 

هر دین و مذهبی معمولا" التزام به خود را بر دو - سه چیز مبتنی می کند. برای مثال، در مسیحیت، هویت خود را در این می دانند که مشروبات الکلی نمی خورند، یا کاتولیک ها تمام هم و غمشان را معطوف به این کرده اند که رابطه جنسی خارج از چارچوب زناشویی ندارند. شیعه بودن ما در ایران به چیست؟ مرد ریش داشته باشد و زن حجاب. اخلاق جنسی هم در یک حد خاصی رعایت شود. البته اگر طرف نماز را در مسجد و به جماعت برگزار کند، دیگر مسئله حل است. در آیین هندو - البته فرقه ای که اکنون طرفداران بیشتری دارد - کسی که:

1) اگر به زور هم متوسل شوند، گوشت گاو نخورد، 2) حداقل هفته ای یک بار به پرستشگاه برود و 3) اگر زن بود و شوهرش وفات کرد، حاضر به سوختن با شوهرش شود، رستگار خواهد بود .

 

می گفتند اگر علی را دوست بداری، به حسنه ای دست یافته ای که دیگر از آن به بعد هیچ سیئه ای مضر نیست، و اگر علی را دشمن بداری، سیئه ای دامنگیرت شده است که هیچ حسنه ای نفعی ندارد. این حجره حجره کردن دین است. معمولا تا می گویند فلانی سنی مذهب است، اول چیزی که تداعی می شود این است که نماز را اول وقت می خواند. این هیچ اشکالی ندارد، ولی مسئله این است که یک مسلمان سنی مذهب نباید بگوید ما چون نماز را اول وقت می خوانیم پس دیگر مشکل نداریم. دین باید فلسفه جامع زندگی باشد و نباید به دو سه چیز منحصر شود.

 

این نوع برداشت از دین خطر بسیار بزرگی برای ما ایجاد می کند، به این معنا که مناسبات اجتماعی ناشی از این باور مناسبات اجتماعی نامطلوبی خواهند بود .

 

 

 

ه) تلقی نادرستی است اگر گمان کنیم که باید خادم خدا باشیم و نه خادم مردم. این تلقی ابتدا در میان مسیحیان پدید آمد و بعدا در ادیان دیگر هم به وجود آمد که باید تنها به عبادیات بها داد نه به اخلاقیات. باید خادم خدا بود نه خادم مردم.

کانت در کتاب دین در محدوده عقل، که تنها کتابی است که در فلسفه دین نوشته است می گوید: « عبادیات در ادیان، چیزی است عین چاپلوسی نزد مستبدان شرقی »

اگر عباداتی نظیر نماز و روزه و حج و ... ، که در ادیان و مذاهب دیگر نیز وجود دارند، مقدمه رشد اخلاقی و معنوی ما نشوند، همین سخن کانت درباره آنها صادق است. عبادیات تنها وقتی ارزشمندند که در خدمت اخلاق باشند، آن وقت اخلاق یک بعد اجتماعی پیدا می کند که از آن به اخلاق اجتماعی تعبیر می شود و بعد دیگر آن، فردی است که به آن اخلاق معنوی می گوییم. بسیاری از ما فکر می کنیم عبادیات به ذات مطلوبند نه اینکه مطلوب به غیر باشد .

 

 

 

و) یکی دیگر از بیماری های شایع اجتماعی، بیماری بی صداقتی است. بیماری یکی نبودن ظاهر و باطن است که دقیقا از سوء فهم تعالیم دینی نشئت می گیرد. در دین ما دو یا سه مفهوم وجود دارد که کاملا استعداد بدفهمی را دارند: دروغ مصلحت آمیز و تقیه.

البته تقیه اختصاص به شیعیان دارد. این دو مفهوم، که من به اصل آنها کاری ندارم، زمینه بسیار مساعدی را، به ویژه در جهان اسلام و باز مخصوصا در جهان تشیع، برای بی صداقتی آماده کرده اند. هرگونه بی صداقتی را با تمسک به این دو مسئله توجیه کرده اند. این انصافا بزرگ ترین مشکل اخلاقی ماست. در واقع، ظاهر و باطن ما بر یکدیگر انطباق ندارند. یعنی کل وجودمان یک پارچه نیست. گویی « التقیه دینی و دین آبائی » تبلیغ بی صداقتی می کند .

 

دروغ گفتن تنها یکی از مصادیق بی صداقتی است. دروغ گفتن زمانی است که عقیده با گفته مطابقت نداشته باشد. ولی بسیاری از ساحت های دیگر نیز باید با هم مطابقت داشته باشند. این دروغ گفتن ها، ریاکاری ها و چاپلوسی ها هم از بی صداقتی و فهم نادرست دین ناشی می شوند.

 

 

 

 

 

منبع: تبیان

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
+3 # حسینی در تاریخ: سه شنبه 02 تیر 1394 ، ساعت 11:04 ق ظ
سلام
مطلب بسیار جالبی بود.خیلی زیباست.
امید به منطقی شدن دینداران و جدایی از افراطی گری.
در روستای مان واقعا" خودمان را نماینده و ناظر اجرای قوانین از طرف خدا ندانیم.

عبادات قبول
نقل قول
 
 
-1 # کوروش حسینی بیسواد در راه سواد در تاریخ: سه شنبه 02 تیر 1394 ، ساعت 09:04 ب ظ
با وقت محدود؛ بواسطه شخصی به مطلب شما راهنمایی شدم.
تشکر از مطلبی که گذاشته اید.
شاید برخی فکر می کنند بنده آدم متنفر و از خودراضی و... باشم یا توصیفات دیگر مبنی بر اینکه آن چیزی نباشم که ... :-).بگذریم چون همه چیز میگذرد.

بنده تجارت دوستی نمی کنم که بر منافع شخصی ام بچرخد، پس بی ریایی پیشه کردیم ظاهرا کسانی را رنجینده می کنیم اما از پشت خنجر بر دل و مغر نمی کوبیم. جراحی می کنیم , درد دارد اما غده ای را گرفته ایم که به سلامتی و شادی منتهی می شود. باز هم بگذریم.

امید به مطالبی زیبا در علم و دین بخصوص در وادی اخلاق...

ارادتمند همه درختان زیبای جهان که شجاعانه زیبایند و ارادتمند همه حیوانات جهان که زندگی می کنند و چه بی ریا و چه پاک و چه زیبا
نقل قول
 
 
0 # ابنوايي ريكا در تاریخ: چهارشنبه 03 تیر 1394 ، ساعت 02:04 ب ظ
خيلي وقت بود يه مقاله درست و حسابي در زمينه ديني نخونده بودم.
جالب بود و حرفها نوي نو.
آقاي ملكيان واقعا" باسواد و اهل قلم هستند.
آدم كيف مي كنه دو كلمه حرف حساب از يه باسواد مي شنوه يا مي خونه.
حرف نو روح آدم رو جلا ميده.
اميدواريم همه مون اهل مطالعه و تحقيق باشيم.

آقاي ملكيان ته دل خش. ته تن سلامت
نقل قول
 
 
-1 # بهروز در تاریخ: پنج شنبه 04 تیر 1394 ، ساعت 12:04 ب ظ
باسلام آقای ملکیان به بدفهمی های دینی اشاره کردند ولی هرگز به پیدایش دین اشاره نکردند.اینکه خدا خودش را معرفی کرده است یا ما باید به شناخت خدابرسیم؟
چراخدابرای معرفی خودش نیاز به نماینده دارد؟(می توانست همان شناختی که در ارتباط با پیامبران ایجاد کرد در ارتباط با همه ی انسانها در همه ی زمانها نیز ایجادمی کرد!
به فضا و امکانات اینترنتی توجه کنید که چگونه با یک اینتر میلیاردهاانسان تحت پوشش قرارمی گیرند!)وخیلی چراهای دیگر؟؟؟؟؟
نقل قول
 
 
0 # سید مجید هاشمی در تاریخ: پنج شنبه 04 تیر 1394 ، ساعت 08:04 ب ظ
با سلام
بنده با اینکه افتخار شاگردی اقای ملکیان داشتم و کتابهای راهی به رهایی و مقاله ایشان در کتاب سنت و سکولاریسم را خواندم و اردت به ایشان دارم ولی به ایشان انتقاد دارم.
ایشان اولا به اخلاق فایده گرا معتقدند که با اخلاق و ضیلت گرایانه دین در تضاد است و از طرفی می گویند "تعبد این صورت استدلالی است که کسی بگوید « الف ب است چونX می گوید الف ب است ». تعبد اگر این گونه باشد، هیچ گونه محمل عقلانی ندارد." یعنی ایشان یک سوی ایمان که تعقل است عنایت ندارند و این باعث ایدئولوژی شدن فهم دینی می شوند یعنی اسلام بنیاد گرایانه مثل طالبن و یا داعش.
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20