*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

ملاناصر سالاريه فیروزکوهی

 

بيست و يكم ارديبهشت ماه 1395، يكي از تلخ ترين خبرها در روستا به گوش رسيد. خبر ناگوار درگذشت بزرگمردي كه در عرصه سوادآموزي و آگاهي مردان و زنان ديروز روستا، نقش بي بديلي را ايفا نمود. 

ملاناصر سالاريه بر اثر بيماري عفوني درگذشت.

برايم بسيار ناراحت كننده بود، مردي كه با كوله باري از تجربه و خاطراتي فراوان براي اهالي روستا، باهوش و مردمدار و نفسي سالم و نگاهي اميدوارانه و در عين حال نگران براي آگاهي بيشتر و بهتر آينده ي مردم روستا، ديگر در بين ما نيست.

 

به بهانه چهلمين روز درگذشتش، مطلبي را در كه از ديدار با ايشان تنظيم و در شهريورماه 1393 در وبسايت روستا درج شده بود، از نظر مي گذرانيم.

 

 

 

 

مردم روستاي ايمن آباد و كروكلا و كساني كه سن و سالي از آنان گذشته است و سوادي براي خواندن و نوشتن دارند و يا تحصيلات عاليه، همه و همه مرهون زحمات مردي مي باشد كه پا به پاي پدرش براي آموزش و سواد آموزي كودكان و نوجوانان ديروز روستا زحمت فراوان كشيده است.

 

 

او كه سن 75 سالگي اش را در سال 1394 پشت سر مي گذارد، ديگر پير و فرتوت شده است، اما دريغ از افرادي كه سالي كه نه، هر چند سال يكبار به بهانه اي، يادي از او كنند و خبري از او بگيرند!

 

 

 

 

 

آموزگار، نامه نگار، نگارنده اسناد مختلف روستايي، تنظيم وصيت نامه، مبايعه نامه يا خريد و فروش زمين و خانه سرا، تنظيم قرارداد هاي مالي بين افراد، مؤذن، مداح، سحري و مناجات خوان، قاري قرآن، چاووشي خوان، اجراي مراسم شرعي ويژه دفن اموات، دعانويس، ترميم كتب قديمي، حل اختلافات خانوادگي و .... همه و همه از جمله فعاليت هاي ايشان بوده است از سال هاي دور، كه نزد پدرش آموخت.

 

 

تلفني از او وقت خواستيم تا خدمتش برسيم. با روي گشاده پذيرفتند و بسيار خوشحال از اين رخداد. روز بعد راس ساعت مورد نظر به همراه يكي از شاگردانش(در اواخر دهه سي)، خدمتش رسيديم.

 

هوا گرم بود و در اتاق كوچكش با وجود تخت خوابش، خواست روي زمين بنشيند كه مانع شديم. گفت مهمان، مهمان است و كوچك و بزرگ نمي شناسد، باز هم درسي داد ارزشمند، فراتر از خواندن و نوشتن كه در هيچ كتابي شايد نوشته نشده باشد.

 

پنكه زميني كوچكي داشت كه باد خنك را در اتاق جريان مي داد. شاگرد ديروزش كه حالا 61 ساله بود دستش را به احترام شاگردي اش كه درس انسانيت به او آموخته بود بوسيد. فضاي اتاق بوي عشق ناشي از احترام به خود گرفت كه امروزه كمتر به چشم مي آيد.

 

 

 

نامش ناصر است، فرزند اول خانواده، متولد سال 1319 از روستاي درزيكلاي آقا شفيع، حومه شهرستان بابل. برادر ديگرش منصور و سومين برادرش نادر(از همسر ديگر پدرش يعني شكوفه جعفري كه پس از فوت برادرش به اصرار مادرش با همسر برادرش ازدواج مي كند.)

 

 پدربزرگششيخ محمد سالاريه فيروزكوهي از روحانيون برجسته آنزمان در فيروزكوه بود، سه پسر داشت به نام هاي شيخ صفر، رضا و عبداله.

 

پدرش ملا عبداله و مادرش فاطمه شفيعي نام داشت. شغل پدرش زغال فروشي بود و از املاك و زمين هاي كشاورزي بهره اي نداشت.

 

 

ملا عبداله سالاريه روزي جهت حمل زغال، به روستاي بالاكروكلا يا قاضي محله(قاضي تپه) مي رود كه وقتي اهالي در جريان باسواد  بودن و سطح دانش ديني او قرار مي گيرند، از ايشان درخواست مي كنند تا براي آموختن كودكان و نوجوانان اين روستا، به اين محل كوچ كند و او مي پذيرد. اين كوچ در سال 1325 و در 6 سالگي ناصر صورت مي گيرد.( به قول خودش: مست بازيگر بي مه)

 

محل مكتبخانه(ملاخانه) در روستاي ايمن آباد و در يكشنبه بازار فعلي روستا بود كه نسبتا" بزرگ بود و با اتاق هاي تو در تو.

 

ناصر نيز به همراه ديگر دانش آموزان روستا به يادگيري دروس آنزمان مي پرداخت و در عين حال در نگهداري و نظافت مكتبخانه همت مي گماشت.

 

اجرت، دستمزد، حق الزحمه و يا ملاپول را ناصر از اهالي دريافت مي كرد و چه بسا اگر وجه نقدي نبود و شالي، برنج، روغن حيواني، تخم مرغ، پرندگان خانگي(مرغ، خروس، اردك، غاز ، بوقلمون)، پارچه و ... دستمزد ملاي مكتبخانه بود.

 

اهالي اگر سفر زيارتي به مشهد و يا كربلا مي رفتند، سوغاتي و يا هديه ي ملاي مكتبخانه هيچگاه فراموش نمي شد.

 

 

 

 

ملاخانه روستا شاگردان زيادي داشت از روستاي ايمن آباد و كروكلا، هلال كلا، اندي كلا، سنگچي و ... كه حتي زمستان ها در فصل باران به دليل گل و لاي فراوان در خانه ي ملاي مكتبخانه مي ماندند و شايد اين ماندن ها يك هفته هم به طول مي انجاميد.

 

 ملاناصر سالاريه در سن 16  سالگي و در سال 1335، در زمينه دروس آموزشي آنزمان استاد و ملا مي شود و به نام ملا ناصر به آموزش دانش آموزان روستاي نودهك در حومه بابل مي پردازد.

 

 حق الزحمه ي ماهانه ي او ده تومان بوده است اما پدرش همچان در روستاي ايمن آباد و كروكلا دو تومان مي گرفت. از قول پدرش مي گويد:

 

 " وچه جان تو برنده بهي، من با اين سِن گيرمه دِتمن، تو گيرني ده تمن "

 (پسرم تو برنده شدي، من با اين تجربه و سن و سالي كه دارم ماهي دو تومان مي گيرم و تو ماهي ده تومان)

 

 در سال 1336 ملاعبداله سالاريه، اقدام به خريد زميني براي ساختن خانه در روستاي پايين كروكلا مي نمايد تا فاصله ي طولاني بالاكروكلا تا مكتبخانه را كوتاهتر كند. (منزل فعلي ملاناصر سالاريه)

 

 ملاناصر كه به تدريس مي پردازد و به استقلال مالي خوبي رسيده بود، در سن 19 سالگي و در سال 1338 با دختري به نام هاجر ابراهيمي  فرزند اسماعيل( عمه شهيد احسان ابراهيمي) كه دو سال از او كوچكتر بود، ازدواج مي كند و حاصل اين ازدواج، پنج فرزند به نام هاي علي اكبر، مرحوم علي اصغر(منوچهر)، رقيه، گلرخ و رحيمه مي باشد.

 

 ملاناصر سالاريه كه در حال حاضر داراي 4 فرزند،  13 نوه و 5 نتيجه است، دوران سالمندي را پشت سر مي گذارد و در كنار فرزند ارشدش يعني علي اكبر، گذران عمر مي كند.

 

صدايش همچنان رسا و دلنشين است و آرامش خاصي به انسان مي دهد آنهم با سبك خاص خودش، از قرائت قرآن گرفته تا سحري خواني، از چاووشي خواني تا اذان گفتنش كه انسان را با خود همراه مي كند.

 

از او درخواست كرديم تا صداي اذانش را ضبط كنيم، پذيرفت و با گذاشتن دست راستش كنار گوشش، شروع به اذان گفتن كرد. فوق العاده بود همچنان تحريرش جالب بود و آرمش بخش و در عين حال زيبا.

 

 صحبت از سحرهاي ماه مبارك رمضان در دهه سي و چهل نمود كه از پايين محله تا بالا محله براي بيدار نمودن اهالي به همراه پدر به ذكر مناجات و سحري خواندن مي پرداختيم، آنهم با چه عشقي.

 

 در سرماي زمستان و گِل و لاي كوچه پس كوچه هاي آنزمانِ روستا و گير كردن در اين گِل و لاي، با فانوسي در دست، چه شور و اشتياقي داشتيم براي آگاه كردن اهالي كه سحر شد، بپا خيزيد هنگام اذان است....

 

 

 

 

يادش به خير... كمي مكث مي كند و ادامه مي دهد...

 

روزي كنار منزل مرحوم حاج ابراهيم طوقاني در گِل وُ لاي گير كرديم، هر چه كرديم نتوانستيم پايمان را از گل جدا كنيم و چاره اي نداشتيم تا پاي را از چكمه بيرون بكشيم و با پاي پياده در گِل سرد و يخ زده ي سحرگاه زمستانِ آن زمان، طي مسير كنيم، اما من نپذيرفتم، پدرم گفت: " ده دقيقه است اينجا معطليم، دير مي شود و مردم در خواب مي مانند."  كه من گفتم: " امشب را برويم با پاي  پياده، فرداشب چه كنيم، در اين گل و لاي سرد زمستان، طاقتي نمي ماند براي راه رفتن با پاي بي حس شده از سرماي زمستان! "

 

با تلاش فراوان چكمه را از گل بيرون كشيدم  و آهي كشيديم و شكر خدا نموديم و به راهمان ادامه داديم. اين خاطره هيچگاه فراموشم نمي شود. تا حدودي به خودم مي بالم كه در آن شرايط سخت در دوران جواني ذكر مناجات خداوند كه براي اهالي روستا اهميت خاصي داشت، انجام وظيفه مي كردم.

 

 

ذهن خسته و پير، ياري اش نكرد وقتي گفتيم مناجاتي از آن زمان براي مان بخوان. بسيار به ذهنش فشار آورد و چند بيتي را قرائت كرد:

 

 اي خالق ذوالجلال و اي بار خداي               تا چند روم در به در و جاي به جاي

 

 يا خانه ي اميد مرا در بر بند                                     يا قفل مُهمّـات مـرا بـاز گشـاي

 

 
 

ايشان اهالي روستاي ايمن آباد و كروكلا را انسانهايي خوب، آبرومند، آبروخواه و به دردخور خواند و ادامه داد غير از محبت و خوبي از آنان چيز ديگري نديدم و در همين جا از همه شان قدرداني مي كنم.

 

آناني كه رفتند خدا رحمتشان كند و آناني كه هستند خداوند طول عمري همراه با عزت و سربلندي به آنان عطا كند.

 

اگر ناخواسته شايد آزاري به آنان رسانده باشم عذر مرا بپذيرند و اگر بدهي به آنان دارم، به نزدم بيايند.

 

 

امروز مي دانم حداقل در منزل 50خانواده ي روستا، ذكر قرائت قرآن به ياد پدرم ملاعبداله  صورت مي گيرد كه برايم بسيار ارزشمند است.

 

 

ايشان در ادامه از تقوا و پرهيزگاري به عنوان مهمترين نياز امروز جوانان ياد كردند و از جوانان روستا درخواست كردند به فكر دين و زندگي خودشان باشند، دين راهنماي خوبي براي زندگي بهتر است و در ادامه به بزرگترهاي خانواده و روستاي خودشان احترام كنند و به دنبال اعمال ناپسندي كه امروز و فرداي جوانان را تباه مي سازد و بلاي جان خانواده ها شده است يعني مواد مخدر نروند. شنيدن حرف بزرگترهاي خانواده بويژه پدر و مادر،  آنان را رستگار خواهد كرد چون پس از خداوند تنها آنها هستند كه هميشه و در همه حال خيرخواه فرزندانشان هستند.

 

 

 

نگاه خاصي كرد و گفت: اين قافله ي عمر عجب مي گذرد....

 

 

 

شاگرد 61 ساله اش اين بار دستش را به نشان خدا حافظي بوسيد و او با قدم ها و نگاه خسته از گذشت عمر، بدرقه مان نمود و دستي تكان داد به نشان خداحافظي...

 

 

 

 

 


خداوند حاج ملاناصر سالاريه و پدرش كه از افتخارات و سرمايه هاي معنوي روستايمان و حتي منطقه بوده است،

مورد رحمت بيكران خودش قرار دهد و نام و يادش هميشه مانا و زنده باد.

 

 

 

 

يادمان نرود همه ي ما در ابعاد مختلف مديون او و پدرش هستيم، چراكه دانش و آگاهي نياكان مان در پرورش و بالندگي بهتر زندگي امروز ما، تاثير مستقيم داشته و دارد.

 

لازم به يادآوري اينكه به پاس زحمات و تلاش خستگي ناپذير و عاشقانه ي ملاعبداله و ملاناصر سالاريه، در روز روزنماي از كتاب ابنوا_كروكلا(25شهريور1394)، توسط وبسايت روستاي ايمن آباد و كروكلا از ايشان و پدرش تقدير شد.

 

به نام خداوند جان و خرد
اعضای وبسایت روستا با افتخار و تمام قد به احترام بزرگ مردان عرصه علم آموزی روستای ایمن آباد و کروکلا یعنی ملاعبداله و ملاناصر سالاریه فیروزکوهی می ایستند و ادای احترام می کنند. لذا به پاسداشت تلاش این دو عزیز لوح سپاس، تابلو و هدیه نقدی نه چندان ارزشمندی را در این مراسم فرخنده یعنی رونمایی کتاب روستا، پیشکش ایشان می نماید. عمرش دراز و تن وُ روانش سلامت باد. ( حاضران به احترام او و پدرش يك دقيقه بايستند)

 

 

 

 

 

آواي روحاني اذان ، با صداي ملا ناصـر سالاريه فيروزكوهي در سن 74 سالگي

 

 

 

 

 

 

تهيه و تنظيم: عسكري اميني ايمن آبادي _ 14شهريور 1393

 

 

 

 

 

حاج ملا ناصر سالاریه به دلیل بيماري عفوني عصر روز سه شنبه 21 ارديبهشت ماه 1395، بر اثر بيماري عفونت ريه، در منزلش دار فاني را وداع گفت. پيكر پاك ايشان پس از تشييع توسط اهالی روستا، در آرامگاه روستای پایین کروکلا (زردکجار) به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
+2 # ح.الف در تاریخ: جمعه 14 شهریور 1393 ، ساعت 09:06 ب ظ
دستمريزاد.
نام و يادش بخير. انسان خوب و زحمتكشيه.
ممنونيم اينكه زندگي چنين انسان هاي خوب و باارزشي رو برامون روشن تر مي كنين.
صداي اذانش جالبه.اون سوز و گداز رو داره.
خدا بهش طول عمر بده.
نقل قول
 
 
+2 # 0098113211 در تاریخ: جمعه 14 شهریور 1393 ، ساعت 11:06 ب ظ
خداوند انشالاه به این استاد بزرگ عمر طولانی و باعزت عطا کند...
نقل قول
 
 
+1 # هاشمي در تاریخ: دوشنبه 17 شهریور 1393 ، ساعت 01:06 ب ظ
خداوند او را محفوظ بدارد و پدرش ملاعبداله را رحمت نمايد.
اهالي روستا به حق بدهكاران به ايشان و پدرش هستند.
تشكر مي كنم زندگي انسانهايي مثل ايشان را در روستا، كه واقعا" فراموش شده اند زنده مي كنيد.
نقل قول
 
 
+1 # سکینه بزرگی در تاریخ: سه شنبه 25 شهریور 1393 ، ساعت 12:06 ب ظ
با سلام خدمت تمامی هم محله ای های خوبم.
بسیار مسرت بخش است که در مورد بزرگان محل بالاخص از دائی خوبم (ملا ناصر سالاریه)یادی کردید چون ایشان و پدربزرگ عزیزمان بسیار برای باسواد نمودن مردم محل زحمت کشیدند.
فرزند برومندشان، مداح اهل بیت و زحمت کش زندگی (پسردائی عزیزم منوچهر سالاریه که روحش شاد) تربیت شده دست ایشان بود زن دائی عزیزمان مداحی و ختم قرآن می کردند روح شان شاد.
همچنین خدمتتان بگویم دائی عزیزم دست خط بسیار عالی نیز دارند باعث افتخار ما می باشند.
نقل قول
 
 
+1 # فاطمه/میتم/فهیمه در تاریخ: شنبه 29 خرداد 1395 ، ساعت 03:03 ق ظ
نقل قول از سکینه بزرگی:
با سلام خدمت تمامی هم محله ای های خوبم.
بسیار مسرت بخش است که در مورد بزرگان محل بالاخص از دائی خوبم (ملا ناصر سالاریه)یادی کردید چون ایشان و پدربزرگ عزیزمان بسیار برای باسواد نمودن مردم محل زحمت کشیدند.
فرزند برومندشان، مداح اهل بیت و زحمت کش زندگی (پسردائی عزیزم منوچهر سالاریه که روحش شاد) تربیت شده دست ایشان بود زن دائی عزیزمان مداحی و ختم قرآن می کردند روح شان شاد.
همچنین خدمتتان بگویم دائی عزیزم دست خط بسیار عالی نیز دارند باعث افتخار ما می باشند.

خداوندمنان روح ملکوتی پدربزرگ عزیزمان را در جوار رحمت خود قرار دهد. فرزندان مرحوم علی اصغرسالاریه
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20