*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

يادش بخير... باز باران با ترانه با ....

 

روستاي مان ايمن آباد و كروكلا حال و هواي زمستان به خود گرفت و تا به اين ساعت، باران در روستا و در شهر بابل در حال باريدن است.

 

اما هر وقت هوا باراني مي شود بي اختيار بيشتر ما، شعر باز باران با ترانه را به ياد مي آوريم و چند بيت اول آنرا، زير لب زمزمه مي كنيم.

 

مجدالدین میر فخرایی، معروف به گلچین گیلانی سراينده اين شعر، در سال ١٢٨٨ در رشت به دنیا آمد. تا کلاس ششم را در رشت خواند و بعد به تهران رفت و دیپلم گرفت. تحصیلات دانشگاهی را در تهران در رشته ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی ادامه داد و لیسانس گرفت. سال ١٣١٢ با بورسیه دولت به اروپا رفت و در نهایت در انگلستان پزشکی خواند و دکتر شد و هرگز به وطن برنگشت و در سال ١٣۵١ در لندن به علت سرطان خون از دنیا رفت .او علیرغم دوری از ایران، هرگز شعر و ادبیات ایران را فراموش نکرد.

 

شعر " باران "  یک شعر تقریبا طولانی و بسیار زیبا می باشد و بخش كمي از اين شعر زيبا، در کتاب درسی ما چاپ می شود كه از یادگارهای زیبای دکتر مجدالدین میر فخرایی(گلچین گیلانی ) می باشد.

 

و اما متن کامل شعر، پيشكش دانش آموزان ديروز و امروز روستايمان ايمن آباد و كروكلا:

 

 

 


باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
.

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان، امروز، دیگر
نیست نیلی.

یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن.

بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر
هر کجا زیبا پرنده.

برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی.

سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از لب جو
دور میگشتم ز خانه.

می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی.

هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا
شاد بودم
می سرودم
روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بیجان.

 



 

این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو  چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا !
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا !
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد .”

اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [گرد] باران
پهن می گشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابر ها را.

روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ می زد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن  -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا ".

 

 

 

 روحش شاد و يادش گرامي باد

 

 

 

 

 با کلیک روی تصویر بالا این ترانه را بشنوید.

باز باران در فیلم خواهران غریب

 

 

 

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
0 # سید حسن حسینے در تاریخ: دوشنبه 11 فروردين 1393 ، ساعت 09:01 ب ظ
یادش بخیر شعر باران... خداوند این شاعر بزرگ را بیامرزد.
نقل قول
 
 
0 # سیده زهرا هاشمی در تاریخ: سه شنبه 12 فروردين 1393 ، ساعت 01:01 ق ظ
یادش بخیر ... :-|
نقل قول
 
 
0 # 0098111238 در تاریخ: چهارشنبه 13 فروردين 1393 ، ساعت 02:01 ب ظ
بله واقعا" چه دورانى بود.
فقط خاطرش مونده...
یادش بخیر باز باران با ترانه...
نقل قول
 
 
0 # آوا در تاریخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ، ساعت 03:12 ب ظ
چقد دلم واسه اون روزا تنگ شده،واسه همکلاسی هام، امیدوارم هرجایی که هستند مثل اون روزا شاد باشن.
نقل قول
 
 
0 # پرنده سپاه در تاریخ: دوشنبه 04 اسفند 1393 ، ساعت 10:12 ب ظ
شعر قشنگی بود.با این شعر یاد معلمم خانم خسروی میافتم..
امیدوارم هر جا ک هست سالم وتندرست باشه..
**یادشــــــــ ـ ـ ـ بخــــــ ـ ـیـــر**
نقل قول
 
 
0 # انلاین شب ها در تاریخ: سه شنبه 22 دی 1394 ، ساعت 01:10 ب ظ
هی چه دورانی بود یادش بخیر.
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20